جدول جو
جدول جو

معنی پشت سرهم - جستجوی لغت در جدول جو

پشت سرهم
(پُ تِ سَ رِ هََ)
دمادم. پیاپی. پی درپی. متتابع. متوالی. متوالیاً
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشت سر
تصویر پشت سر
عقب سر، پس سر، پشت گردن، در پی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشت سر هم
تصویر پشت سر هم
یکی پس از دیگری، پی در پی، پیاپی
فرهنگ فارسی عمید
(خِ تِ سَ رِ خُ)
خشتی که بر خم گذارند و دهان خم بدان بندند و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته. (آنندراج) :
شد مدتی که خشت سرخم کتاب ماست
موج شراب سرخی سرهای باب ماست.
(از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پُ گَ)
مستظهر. معتمد. متکی: بدانکه منزلت تو نزد امیرالمؤمنین منزلت راست گوی امین است نه گمان زده تهمت ناک، چرا که امر حکومت را بتو سپرده و پشت گرم شد بتو نه بر تو. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 313).
- پشت کسی را گرم داشتن، مدد کردن به وی. یاری و مددکاری کردن به او. امداد:
نه هم پشتی که پشتم گرم دارد.
نظامی.
- پشت گرم بودن، مستظهر بودن:
فریب چون گل رعنا نمیخورم زنهار
در این چمن که مرا پشت از خزان گرم است.
سلیم (از فرهنگ ضیاء)
لغت نامه دهخدا
(پُ تِ سَ)
قفا، نهانی. در خفا. در غیبت. در غیاب (مقابل پیش رو).
- پشت سر کسی بد گفتن، پیش رو خاله پشت سر چاله.
- پشت سر کسی دیدن، زوال کسی رادیدن. (غیاث اللغات).
فلکها را توانی پشت سر دید
بنور عشق اگر دل زنده باشی.
صائب (از فرهنگ ضیاء).
- در پشت سر کسی، در قفای او. در غیاب او
لغت نامه دهخدا
تصویری از پشت سر هم
تصویر پشت سر هم
پی در پی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت گرم
تصویر پشت گرم
مستظهر معتمد متکی. یا پشت گرم بودن، مستظهر بودن متکی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
قفا پشت گردن پس سر، در عقب مقابل پیش رو روبرو، نهانی در خفا در غیاب مقابل روبرو آشکار. یا پشت سر کسی دیدن، زوال کسی را دیدن، یا در پشت سر کسی. در غیاب او
فرهنگ لغت هوشیار
چسبیدن، به هم پیوستن
متضاد: جدا شدن، منفصل شدن، گسستن، وصل شدن، پیوستن، مرتبط شدن، وابسته شدن، واصل شدن، ملحق شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از مراتع نشتای عباس آباد، پشت منزل
فرهنگ گویش مازندرانی
افراد پشت سر، به سوی پشت، به طرف پشت
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل، نام روستایی در حوزه خانقاه
فرهنگ گویش مازندرانی
پیوسته، پیاپی، پشت سر هم
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت سر عقب
فرهنگ گویش مازندرانی