خشتی که بر خم گذارند و دهان خم بدان بندند و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته. (آنندراج) : شد مدتی که خشت سرخم کتاب ماست موج شراب سرخی سرهای باب ماست. (از آنندراج)
خشتی که بر خم گذارند و دهان خم بدان بندند و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته. (آنندراج) : شد مدتی که خشت سرخم کتاب ماست موج شراب سرخی سرهای باب ماست. (از آنندراج)
مستظهر. معتمد. متکی: بدانکه منزلت تو نزد امیرالمؤمنین منزلت راست گوی امین است نه گمان زده تهمت ناک، چرا که امر حکومت را بتو سپرده و پشت گرم شد بتو نه بر تو. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 313). - پشت کسی را گرم داشتن، مدد کردن به وی. یاری و مددکاری کردن به او. امداد: نه هم پشتی که پشتم گرم دارد. نظامی. - پشت گرم بودن، مستظهر بودن: فریب چون گل رعنا نمیخورم زنهار در این چمن که مرا پشت از خزان گرم است. سلیم (از فرهنگ ضیاء)
مستظهر. معتمد. مُتکی: بدانکه منزلت تو نزد امیرالمؤمنین منزلت راست گوی امین است نه گمان زده تهمت ناک، چرا که امر حکومت را بتو سپرده و پشت گرم شد بتو نه بر تو. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 313). - پشت کسی را گرم داشتن، مدد کردن به وی. یاری و مددکاری کردن به او. امداد: نه هم پشتی که پشتم گرم دارد. نظامی. - پشت گرم بودن، مستظهر بودن: فریب چون گل رعنا نمیخورم زنهار در این چمن که مرا پشت از خزان گرم است. سلیم (از فرهنگ ضیاء)
قفا، نهانی. در خفا. در غیبت. در غیاب (مقابل پیش رو). - پشت سر کسی بد گفتن، پیش رو خاله پشت سر چاله. - پشت سر کسی دیدن، زوال کسی رادیدن. (غیاث اللغات). فلکها را توانی پشت سر دید بنور عشق اگر دل زنده باشی. صائب (از فرهنگ ضیاء). - در پشت سر کسی، در قفای او. در غیاب او
قفا، نهانی. در خفا. در غیبت. در غیاب (مقابل پیش رو). - پشت سر کسی بد گفتن، پیش رو خاله پشت سر چاله. - پشت سر کسی دیدن، زوال کسی رادیدن. (غیاث اللغات). فلکها را توانی پشت سر دید بنور عشق اگر دل زنده باشی. صائب (از فرهنگ ضیاء). - در پشت سر کسی، در قفای او. در غیاب او
قفا پشت گردن پس سر، در عقب مقابل پیش رو روبرو، نهانی در خفا در غیاب مقابل روبرو آشکار. یا پشت سر کسی دیدن، زوال کسی را دیدن، یا در پشت سر کسی. در غیاب او
قفا پشت گردن پس سر، در عقب مقابل پیش رو روبرو، نهانی در خفا در غیاب مقابل روبرو آشکار. یا پشت سر کسی دیدن، زوال کسی را دیدن، یا در پشت سر کسی. در غیاب او